پارت سیزده

زمان ارسال : ۶۴۵ روز پیش

صبح روز بعد، وقتی آفتاب تا وسط حیاط پهن شده بود و خنکای نسیم صبحگاهی آرام آرام جای خودش را به گرمای ظهر می‌داد منصور به خانه برگشت. چهره‌اش نه ردی از خستگی داشت و نه حتی ذره‌ای غم. قبراق و سرحال، بی‌تفاوت به حال آشفته‌ی من به اتاق رفت. حتی گاهی زیر ل ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید